۱۶ مهر ۱۳۸۸

من امّا نمي ترسم

چكمه ها و سرنيزه ها ، پياده و سواره ات را برايم گسيل هم كه بداري - و هي ميداري - از پس من كه بر نمي آيند و اين همه دست آخر ستاره مي شوند بر شانه هايم و نمي داني . من از ناداني تو از تاريكي دنيايت اينگونه باشكوه زاده شدم به كشتن تو كه چركابه اي و گنداب . نامت را از عهد عتيق بياد دارم و نيك مي شناسمت. تو امّا در حجره هاي تاريك و كتاب هاي نمور و كهنه ات نامي از من را نديده اي و نخوانده اي . من هيچم و همه چيز . سايه ام من روي تمام ديوارهاي پوشالي ات . شبحم روي تمام كوچه ها و خيابان هاي جهان . كابوس هاي شبانه توام كه مي ترسي و مي هراسي و دست خون آلودت به من نمي رسد . من امّا نمي ترسم از سربازانت از چكمه ها و نيزه هاشان . از خون هايي كه مي ريزي و مي نوشي و سيرت نمي شود . ازعربده هاي گاه و بي گاهت . هار شده اي و باز نمي ترسم. ترسو تويي كه كز كرده اي كنج دخمه ات و سگ مي دواني در كوچه و برزن .
عق مي زنم از گريه هاي ملتسمانه ات به گاه دريوزگي و بي پناهي ات . لبخندت را امّا مي دانم از كجاي كدام بي چيزي ات سربرمي آورد و چه زشت مي نشيند روي زمختي لب هاي همخوابه هايت . فرصتت نمانده كه پوستين عوض كني در نام ديگري . تو مرده اي و همخوابه هايت به دروغ دفنت نمي كنند و تعفنت را عود وردها و عربده هاي شبانه شان مي پندارند.
بر مزارت نامي مي نوسيم بايسته آنچه هستي . نامي كه از عهد عتيق تمام مادران دنيا هر شب به نجوا و بي پروا بر گهوارهاي نوزادان شان ، بر رمه و گله هايشان و بر بازوان مردهايشان نفرينش مي كردند به ترفندِ چشم زخم و دفع بلا و قضا . من امّا نفرينت نمي كنم كه تو خود ميرا تر از آني كه دشمنت بپندارم . تو مرده اي و ترسوتر از آني كه شال و كلاه و دلق از تن بكني و راه گورستاني را كه خود آباد كرده اي بگيري بي مرثيه و بدرقه . بر مزارت نامي مي نويسم بايسته آنچه هستي .

۱ نظر:

  1. این جنبش سر باز ایستادن ندارد
    این جنبش تا آخر ایستاده است
    این جنبش هزینه های بسیار داده است
    ما بسیاریم و از این بادها نمی لرزیم
    این جنبش وامدار کس یا کسانی نیست بلکه برخواسته از دل مردمی است که در تمام این سالهای ظلمهای بسیاری در حقشان روا گردیده است
    این جنبش خونهای بیساری داده است و هرگز نخواهیم گذاشت پایمال گردنند.

    پاسخحذف