۲۳ شهریور ۱۳۸۹

دسته ی ما و مشایی

این مشایی با کارها – در واقع با حرف های ش – خیلی ها را وسوسه و وادار کرده و می کند که چیزی در باره اش بنویسند. در واقع عده ای وادار می شوند و عده ای وسوسه. آنها که وادار می شوند مشایی را خطر و فتنه ای بزرگ می دانند و آنها که وسوسه می شوند بیشتر قلقلک می شوند که به زبانی دیگر پرده دری کنند تا این دمب خروس - از زیر عبای هر که در آمده شده باشد – را فرصت دو دره بازی بیشتر نباشد در این بازار مکاره ی سیاست.
ما نیز تا همین اواخر هی وادار می شدیم به جبهه گیری در این نبرد و به این دلیل موجه که وی اینگونه دوست دارد و اصلن هدف غایی اش همین است بر حذر می داشتیم خودمان را. اما وسوسه را خوش مان آمد چرا که لامثب بدجوری زیر زبان مزه می کند.
وادار شدگان خود دو دسته اند ، دسته ی اول آنهایی هستند که مشایی با در افشانی های ش در هر حوزه ای – بالاخص حوزه ی علمیه – حسابی پا کرده در کفش شان و کاسه کوزه شان را بدجوری به هم ریخته است. و به قول مریدش احمدی نژاد– یکی از مفاخر فرهنگی این مملکت که همین تازه گی ها به ثبت رسیده که سندش هم موجود است– آنجای شان را بدجوری سوزانده و آفتابه نیز افاقه نمی کند.
این نیز خود دلیل محمکی است که آدم را واردار می کند مجبور نباشد با این دار و دسته در یک جبهه باشد.
دسته ی دوم نیز کسانی اند که به صورت جدی در پی نقد این پدیده ی نو ظهورند و ترسی عارض شان گشته از این باب که این پدیده خیال هایی در سر دارد و برنامه هایی برای مدیریت آنچنانی از نوع وطنی و جهانی اش.
من – که گوش شیطان کر- جز دسته ی اول نیستیم، شواهد بسیار است! دسته ی دوم نیز که گویی در دام گسترده ی این پدیده افتاده اند و حسابی دارند نام ش را جار می زنند در کوچه و برزن و از همین الان شده اند از اعضا ستاد انتخاباتی اش و خود نمی دانند و برائت می جویم از اینها نیز.
به همین جهت "من" – با رخصت از همه ی پیشکسوتان این میدان- به نمایندگی از "ما"، از همین تریبون اعلام موضع می کنم که راه مان جداست و از دسته ی دیگریم!
ما به مانند مابقی دسته ها خیلی جدی به مسئله نگاه نمی کنیم. نه اظهار نظرهای وی در مورد نوح و اسراییل و اسلام و مکتب ایرانی و چه و چه... آنجای مان را می سوزاند و نه زبانم لال می پنداریم کار بدان جاها هم بکشد که این پدیده به مانند پدیده ی سابق، با شعبده بازی نیروهای غیبی، از صندوق های رای یا جای دیگری برکشیده بشود به مقام ریاست این دولت عالم گیر!
ما قلقلک شدگان دسته ای جداگانه داریم برای خودمان، اصلن ما تافته ی جدا بافته هستیم در این زمینه و این آقا را به هیچ مان نمی گیریم، حتی اگر خودش را از برج میلاد پرت کند پایین یا شمشیر قورت بدهد- می گویند دوره اش را در هندوستان دیده و بین خودمان باشد این خبر اولین بار است درز پیدا می کند- یا حتی اگر جلوی حوزه علمیه روی دو دست ش راه برود و بدتر اینکه بمب به خودش ببندد و برود داخل، ما به هیچ مان نمی گیریم ش و این سیاست ماست در قبال این ژانگولر حرفه ای.
فقط می خواهیم گاه گاهی در موردش حرف بزنیم، نه آنگونه که خود او در مورد همه چیز و همه کس حرف می زند. زبان و مفاهیم و تاکتیک مان کاملن تفاوت دارد و بدیهی است که باید قابل تشخیص باشد تا در مواجه با آن هر فردی بتواند تمییز بدهد این حرف مشایی است یا ما.
یعنی اینکه وقتی این پدیده ی مضحک-منظور مشایی است- در مورد پدیده یا مفهومی مضحک تر ، خیلی جدی اظهار نظر می کند، ما می آییم و خیلی جدی مورد مضحکه اش قرار می دهیم با زبان و مفاهیم مخصوص به خودمان. جدی اش نمی گیریم و فقط حرف ش را می زنیم و می خندیم به ریش ش.
البته کاری است خطیر و پیچیده! خطیر بودن این کار از این باب است که امکان دارد در این گیر و دار، دست یا دهان یا جای دیگرمان آلوده شود به چیزی یا چیز هایی که همیشه از آن دوری جسته ایم، پس باید حواس مان حسابی جمع باشد، چرا که نمی خواهیم به هر قیمتی بشویم از مفاخر فرهنگی.
پیچیده گی این کار نیز بر می گردد به حرف های ضد ونقیض این شازده و اینکه دایم یکی به میخ می زند و یکی به نعل و این عمل قبیحه را آنچنان با سرعت سرسام آوری انجام می دهد که گاهن در لحظه نمی توان تشخیص داد که الان دارد به میخ می زند یا به نعل.البته خلاف آنچه نشان می دهد، خود آدم پیچیده ای نیست بلکه دوست دارد پیچیده بازی در بیاورد.
مغلطه کاری و سفسطه بازی نیز از دیگر تردستی های ش است، که البته برای دسته ی اول پهلوانی است میدان دار و یکته تاز و خبرش را داریم در مناظراتی که پنهانی و عیان در برخی حجره ها با این دار و دسته به راه انداخته حسابی رو سفید بیرون آمده لاکردار.
برای دسته ی ما اما اسفندیار است- با عرض پوزش از تمام اسطوره ها و دوست داران اسطوره ها - و بی شک جا بسیار دارد که تیر خلاص * بزنیم بر چش و چارش و نگذاریم برای خودش یکه تازی بکند، خاصه این روزها که تا چشم به هم بگذاری می بینی همه چیز سر و ته شده است در این مملکت بخت برگشته. می بینید؛ کاری است بس شیرین، هم فال است و هم تماشا.
تا این جای داستان را سعی کرده ایم اهداف و برنامه های مان تبیین و تبلیغی کرده باشیم که در نوبت های متوالی بتوانیم بی مقدمه برویم سراغ شیرین کاری جدید حضرت آقا و گاهن دار و دسته اش . باشد که دوستان ما را در این مهم یاری رسانند.


* توضیحن : این تیر خلاص زدن از آن قسم نیست که او و دار و دسته اش در سال های شصت و بعدتر به کار می بردند.

پی نوشت: از آنجا که زبان ما -هر چه قدر هم تلخ باشد- این امکان را می دهد که شخصیت مورد نظر -هر چقدر هم که کریه باشد- کمی جذاب جلوه کند، ما از همه ی دوستان، آشنایان و فک و فامیل و در و همسایه عذر می طلبیم .

۱ نظر:

  1. تا چشم بهم بزنی این ملت بخت برگشته رفتند دنبال یکی که کمی ساز مخالف می زند ... آره

    پاسخحذف