منشور کورش موسوم به منشور حقوق بشر بعد از کشمکش های فراوان سرانجام به زادگاه آفریننده اش -کورش- برگردانده شد، آن هم امانی و موقت. زاده گاه خودش شهر بابل است و قرن ها مدفون بود آنجا…..
بار دوم است به ایران سفر می کند. اول بار در جشن های دو هزار و پانصد ساله پا به این سرزمین نهاد.
به جادو و ماورا اگر باور داشتم می گفتم یحتمل سِری در کار است که هر گاه در این سرزمین حقوق بشر به معنای واقعی کلمه لگد مال می شود، سر و کله ی این لوح سفالین پیدا می شود.
از سحر و جادو که بگذریم اما، رابطه ای باید در کار باشد ؛ گویی حاکمان این سرزمین به وقت بی چیزی شان و ترس از فروریختن پایه های شاهی شان دست به دامان این سفال و نمونه هایی از این دست می شوند و داستان تنها به این سفال مادر مرده ختم نمی شود.شکی نیست در پس چنین فریب کاری هایی چیزی نیست جز تلاشی مذبوحانه برای ترمیم مشروعیت از دست رفته.خاصه این روزهای این سرزمین.
این روزها که از مکتب ایرانی می گویند و نام پادشاهان ش را از کتاب های درسی حذف می کنند. این روزها که از کورش و بزرگی و صلح طلبی اش حرف می زنند –در واقع فقط حرف ش را می زنند- و از همان تریبون تمام دنیا تهدید به نابودی می شود. این روزها که از دل زندان های مخوف ش نامه هایی بیرون می آید که خواندن شان مو بر تن انسان سیخ می کند و دادخواهی نیست. این روزها که همه چیز وارونه است و هیچ چیز سر جای خود ش نیست.......
این روز ها که در زیر پا گذاشتن ابتدایی ترین حقوق انسانی رسوای عالمندو چه بی ربط بر طبل حقوق بشر می کوبند، و رنه اینان را چه چه به حقوق و چه به بشر؟
بی شک اگر اندکی شرم، فقط اندکی شرم در کار می بود، دوری می جستند از این لوح و آنچه بر او نوشته؛
".....من برای صلح کوشیدم. برده داری را برانداختم. به بد بختی های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند....... اهالی این محل ها را گرد آوردم و خانه های آنان را که خراب کرده بودند از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم."
خیلی خوب نوشتی داداش. لذت بردم
پاسخحذفگور پدر سفال کوروش ! اما با صدرا موافقم که خوب نوشتی ، مثل همیشه
پاسخحذف