۸ شهریور ۱۳۸۸

برازنده ترین صفتی که می توانی بگویی

.
جعفری فرمانده سپاه : تعداد کشته شدگان حوادث اخیر بیست و نه نفر می باشند که بیست نفر آنها بسیجی اند.

کشتن "ندا" و "سهراب" و ..... تجاوز وحشایانه با مجوز شرعی به بی گناهان در بند یا آنچه به روز حجاریان و تاج زاده و دیگران در زندان و بیدادگاه آورده اند و یاحتی دفن دسته جمعی و مخفیانه کشته شدگان و تلنبار اجساد شان در سردخانه های صنعتی چیزی نیست جز سبعیت دستگاه حاکم . و طبیعی است که برای انجام کوتایی با این وسعت ،وحشیگری و پناه آوردن به ایده های قرون وسطایی تنها راهی باشد که حاکمیت برگزیده باشد .اما وقتی می شنویم "ترانه موسوی" زنده است و در حال تحصیل در خارج از کشور،وقتی متعرضان به کودتا را متجاوز به حقوق شهروندان ،آشوب طلب و عوامل خارجی معرفی می کنند ،وقتی آن همه کشته به بیست ونه نفر تقلیل می یابند و بیست نفر از آنها انگ بسیجی می خورند ،وقتی عاملین تجاوز و کشتار در زندان ها افراد ناشناس خودسر و عوامل دشمن معرفی می شوند ،اینجا دیگر صفت هایی مثل دیکتاتور،فاشیست ،جنایتکار و... کاربردشان را از دست می دهند و "بی شرفی" برازنده ترین صفتی است که می توانی بگویی.
.

۲۵ مرداد ۱۳۸۸

وقتی قرار باشد........

قسمتی از دفاعیه پيام ده پناه اهل بجنورد متولد 1368 دانشجوي دانشگاه خواجه نصیر در سومین جلسه دادگاه حوادث اخیر:
از آنجايي كه نتوانستم جلوي حس كنجكاوي خود را بگيرم به خاطر اشتباهاتم از رهبر معظم انقلاب و مردم و همه كساني كه به آنها ضرر وارد شده است عذر خواهي كرده و طلب عفو مي‌كنم.
(منبع خبرگزاری فارس25/05/88)

آنچه در بالا خواندید چیزی بود که قاضی شنید و منشی دادگاه ثبت کرد ، اما آنچه که ما بازخوانی می کنیم - به رغم تشابه ظاهری اش با آنچه که دیگر متهمان گفته اند- این است:
وقتی یک روز به خاطر کاری که نکرده ای قرارباشد ، وادار به لیس زدن سنگ توالت بشوی یا چهار دست و پا تازیانه بخوری و صدای حیوان دربیاوری ، مدفوعت را بخوری و یا حتی" آن بلا "را سرت بیاورند چیز زیادی از دست نداده ای؛که تو انسانی و اینگونه راحت نمی توان تو را به مرحله حیوانیت تنزل داد .اما وقتی قرا است به خاطر کاری که نکرده ای وادار بشوی جلوی حس کنجاوی ات را بگیری آن وقت تو مرده ای .
اما بگذار در چشم آن قاضی ، "با کلاه بوقی منگوله دارش" من مرده باشم . فردا را به چشم خود خواهد دید چگونه از دل این خاکستر، سرخ و سبز باز خواهم آمد.

۱۵ مرداد ۱۳۸۸

"دانه و دلهره" به آنانکه "بیدادگاه" را برنتابیدند.

.........
تو که تا ابد نمی توانی
تمام کبوتران آن همه پاییز را
دست آموز دانه و دلهره کنی !
...........
"سید علی صالحی"

از ابتدای حضور به هنگام و میلیونی مردم در "کف خیابان" ، سرانجام روزهای پیش رو کابوس/رویای روز و شب همه آنانی شده که از وضعیت جاری در این سرزمین به ستوه آمدند .انصافن اتفاقی "رخ داد"ه که نمی توان به صرف بزرگی و سره بودنش دلواپسش نشد.دلواپس سرانجامش با هزارن جواب و هزارن دلواپسی دیگرکه از پس هم سر برمی آورند.
اما این روزها این دلواپسی تبدیل به دلشوره ای شده برآمده از آنچه دارد اتفاق می افتد . این قطار با خود مسافرانی دارد که نمی توان راحت از کنارشان گذشت . سهم خواهانی که به واسطه هر چه تنگ تر شدن و نَسبی شدن دایره مدیریتی حاکمیت و دولت چیزی نصیبشان نشد.
تا همین دیروز مردمِ تنها و ستمدیده در صف های طولانی کوپن و صدقه و دارو ، کنج راهروهای دادگستری و زندان ، سر کلاس های بی مایه دبستان و دبیرستان و دانشگاه ، در رنگ های سرد و سیاهِ غیرِ دلخواه ، دست به دامان کراک و مرفین و ترامادول و اتانول و امام زاده های رنگانگ یله بودند و خیرخواهی نبود . متهم به غرب زده ، زیاده خواه و بی فکر. مردمان رنج کشیده ای که هر از گاه بواسطه تظلم خواهی قد بر می افراشتند بدون مصلحت و با مصلحت "بدون سر" به کنج دخمه هایشان ارشاد وهل داده می شدند.
و اکنون که طنین صدای عدالت خواهی شان در جهان پیچیده اشتیاق پیوستن به این خیل عظیم آنچنان همه گیر شده که برخی از سر ذوق زدگی یادشان رفته که تا همین دیروز در کدام جبهه بودند و در سر چه خیالی داشتند .
کشتار ، بی عدالتی ، زندان ،تبعیض و اتهام چیزی نیست که مربوط به این چند هفته اخیر باشد. و اگر در نگاهی آماری بصورت دملی چرکین سرباز زده ناشی از بی برنامگی حاکمیت و دولت در مدیریت آن بوده و این دقیقن به واسطه اخراج نیروهای کاربلد از بدنه حاکمیت و دولت بوده که تخصص شان در مدیریت بحران و وضیعت های مشابه بوده .
اعترافات اخیر آقایان ابطحی و عطریان فر فارغ از به غلیان در آوردن احساسات همه کسانی که نگران وضعیت این روزها هستند اتفاقی است که باید به فال نیک گرفت .این اتفاق قابل افتادن بود و فقط مهره هایی می خواست تا حاکمیت با همه عوامل پشت پرده اش با این خیمه شب بازی دلهره-خنده آور چند صباحی را در ادامه مانورهای امنیتی-خبری خود جولان دهد . و عروسک گردان این معرکه خود به صرافت دریافته بود" که" را از میان "کدام" جمع دستچین کند. واین ابتدای کار است.
این اتفاق چنان محتمل بوده وهست که باید منتظر دانه درشت ها - به تعبیر کیهانی ها - نیز بود . البته در کارزاری و بزنگاهی دیگر. با نگاهی به پیشینه جریان ها و احزابی که این دو از میانشن دست چین شده اند می توان به رگه های مشترک زیادی در میان شکنجه گران و شکنجه شوندگان دست پیدا کرد. براستی اینان چه ایده و آرمانی هم شأن خواست این روزهای مردمِ رها در کف خیابان ها داشتند که در مقابل ش چند صباحی را قرص و باتوم و فحش بخورند ولی اینگونه ملعبه دست های پیدا و پنهان این ماجرا نشوند . چه ایده و آرمانی داشتند جز چانه زنی و جرزنی به منظور بهره مندی بیشتر از نفت و تریبون و دلار البته در پس شعارهایی مثل حقوق شهروندی ، مردم سالاری دینی و آزادی و.....آن هم از نوع لوکس و سترونش. در حالی که هیچ گاه نتوانستد از پس تعبیر شیطنت آمیز حاکمیت از آزادی- آزادی به مثابه ولنگاری - بر آیند.
شاید هنوز فرصتش نرسیده که مردم حسابشان را از همه کسانی که از بد حادثه داعیه دار رهبری این جنبش هستند جدا کنند . اما اینگونه اتفاقات می تواند سرآغاز بازنگری مردم نسبت این جریان ها و افراد در بستر رویدادهای این چنینی باشد.
و آنچه امیدبخش و بی خدشه است دل سپردن به شعور مردم و حضور قاطع شان در "کف خیابان" هاست.
فاحشه سفید پوش"

با هیبتی سفیدپوش
از بالای بلندی
جیغ می کشد –فاحشه ای-
با چشمانی "حیض"
از خون خواهران من.

ازآن بالا
از آن بلندی
جیغ تو
نام کوچه ها راعوض خواهد کرد
من اما
عبور می کنم
از این همه دود و خون
جنازه و سنگ
بهت و نفرت.

به صرافت افتاده ام پا پی ات نشوم
فاحشه سفید پوش
که به لکنت نیفتاده ای
به شکی حتی
تو مرده ای !

نه دیگر از تو بالا می رود پرچمی
نه شیشه ای به پایین
به دست تکان دادنی
تو مرده ای
به هیچ نامی
خیابانی
کوچه ای .

واین خیابان نام ش "آقاسلطان " است
من
کله ام پر از رویا
پسرم را لای انگشتانم
سیگار می کشم.


هفت تیر88

براي دوستاني كه سبز و سفيد اين روزها را خيلي جدي گرفتند.

وقتی می بینم این همه سال دارد به این پرسش مهمل ختم می شود که " شال سبز بهتر است یا تی شرت سفید؟" آن هم از ناحیه دوستانی که سال هاست متّفق القول مدعی حرکت در مسیری هستیم بر ساخته از خرد و دانایی ، آنگاه سكوتي هراس انگيز وادارم مي كند به گوشه گيري و دم نزدن و اينكه "نكند واقعن پادشاه لخت نيست؟"

نا امیدم کردید با همه دک و پزی که این سال ها با خود حمل کرده اید . آزمون سنگینی نبود ولی شما بازنده های بزرگی بودید و اگر وضع به همین منوال پیش برود چیز زیادی برای باختن باقی نمی گذارید. برخلاف این تفکر رایج در قشر تحصیل کرده مان و گاهن روشنفکر که "مردم نمی فهمند " و در تایید این ایده که "مردم فکر می کنند" باید بگویم که مردم عادی این روزها را خیلی بهتر از شما دوستان می فهمند.
با شناختی که از شما داشتم انتظار این بود که با رصد کردن لحظه به لحظه وضعیت جاری و دقت در رفتار ،گفتار و موضوع گیری های کاندیداها ،گروه ها و افراد سعی در شناسایی درزها و شکاف های موجود در دستگاه حاکمیت و شناساندن و پررنگ کردن آنها با همین حداقل دسترسی به فضای گفتمان از طریق وبلاگ و تجمع های چند نفری نمایید . اما مناظره 13خرداد با همه پلشتی پشت پرده اش نشان داد در مواجهه با شناساندن این درزها و شکاف ها چند قدم از شما جلو تر است بدون آنکه بخواهد و شما هم ، این روزها با تمام توان مشغول یقه درانی و جر دادن حنجره تان برای پوشاندان این درزها و شکاف ها هستید شاید بدون این که بدانید.
اینگونه موضع گیری های شتاب زده و بعضن از سرذوق زدگی دوستانی که منتقد یا معترض شرایط موجود می باشند دقیقن به نگرش/رویکرد فرد در برخورد با امر سیاست بر می گردد. شکی نیست نگرش منفعت طلبانه و سهم خواهانه به سیاست ما را وامیدارد تن به شرایطی بدهیم که همیشه معترض ومنتقد آن بوده ایم و آن چیزی که وادارمان می کند تن به خواست حقیرانه ای ندهیم (حداقل در شرایط موجود) رجوع کردن به ایده ها و خواست های اصیل مان است و تلاش جهت مبارزه ای شرافتمندانه با تمام ناراستي ها و مدنظر قراردادن این امر که "ما" هیچ ربطی به "آنها" نداریم و نيز قائل بودن به اين خط کشی در همه وضعیت ها.
سیلی محکمی اگر به خودتان بزنید شاید کمی تامل کنید در آنچه برایتان مانده و اگر کوتاه نیایید از این عربده کشی های مضحک و بی مایه من یکی که "دنباله کار خویش گیرم " و بقیه این روزهای خفت بار را سر میکنم با همین "انفرادی".

*پی نوشت
این متن می توانست در لفظ خشن تر و عریان تر باشد که حقیقتن باید چنین می بود ، با همه وجود بیش از آنکه دربردارنده نگرش من باشد ناشی حسی است که در مواجه با کنش دوستان من در این چند روز بر انگیخته شده.
۱۳۸۸/۰۳/۱۶